ابزار وبمستر

غزل سرود باران

غزل سرود باران


تو ای سروده ی یک اتفاق عرفانی

تویی که در برهوتم سرود بارانی

تو از اصالت یک حجم ناشکیبایی

در این سکوت پراز شب سفیر طوفانی

ز نسل صاعقه ای،امتداد فریادی

که در تجسم یک اضطراب،پنهانی

درخت حافظ دار است وتشنه ی تبر است

تویی که دارو تبر را ز ریشه سوزانی

کنون که دامن صبرم به سازش آلودست

بیا که دامنم از دام فتنه برهانی

بجرم آن که به شیطان نمی کنم سجده

ز جمع،رجم کنندم،برو که شیطانی

شهید شد خم می در مصاف با افیون

شکست جام جهان بین به گرز افغانی

ز خاک ما نه دگرکوزه،حقه می سازند

چه حقه ای که کند کار صد نگهبانی

چه حقه ای ز فسونش خرابه ها آباد

ز دود آتش آن آجر است هر نانی

زبان تیز  دگر کارگر نمی افتد

قلم شدست کریم شیره ایی سلطانی

به صبح صادق گردون هم اعتماد مکن

چو دیو شب،زده بر خاتم سلیمانی

کنون قلم نه منافی،منادی تبر است

به سحر سامری و اتحاد سفیانی

دگر حکایت داس است ومزرع گیسو

که سخت نرم شده ضربه های پیکانی

تو از سلاله ی فریاد وآتشی(ثالث)

مباد در پی درمان خویش درمانی!

(ثالث)



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 16 ارديبهشت 1394برچسب:, | 23:55 | نويسنده : محمود داداش رستمی ثالث |